بعد عمری که قفس باز شد و دل پر زد
نازنین دلبرکم مست شد و بر در زد
من شدم هست و گشودم در میخانه ی خویش
چه بگویم ؟!!! که نگفتا و لبم ساغر زد
رو به من کرد و بگفتا که چرا شیدایی؟
جانم آنگه به لب آمد که لبی دیگر زد
خون دل ریختم از دیده ی مجنون بیرون
چه کنم لیلی جانم به دلم خنجر زد
در خماری شده ام محو لب و خال سیاه
صورتم خیس شد و گونه ی من گوهر زد
بنشستم به زمین در قبل قامت او
خم شد و بوسه زد و در بر من چنبر زد
لب گشودم که دگر بار روی از بر من؟
خیره شد پلک بزد کوزه ی می بر سر زد
بیت آخر به امید کرمش گویم باز
هر زمان بوسه به جای لب من دفتر زد