-
انواع کـــــــــــــــردن
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 12:12
انواع کـــــــــــــــردن . . . . . . . . . . . . بیچاره کردن دیوونه کردن بدبخت کردن خوشبخت کردن شوخی کردن روبوسی کردن بدنام کردن سلام کردن بسوزه دماغ اونایی که فکر بدکردن
-
دست خودم نیست
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 01:05
دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را...
-
آدما از جنس برگند
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 17:17
آدما از جنس برگند . گاهی سبزند ، گاهی پائیزن و زردند . زمستون دیده نمیشن . تابستون سایبون سبزند. آدما خیلی قشنگن . حیف که هر لحظه یه رنگند
-
خدایا پناهم تویی
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 02:20
خدایا پناهم تویی پناه دل رو سیاهم تویی تویی آن نگاهی که با بیقراری دل شرم ساری روانه به سوی تو کردم سپیده پناهم ستاره گواهم که با اشک و آهم فقط سوی تو کردم
-
گفتگو با خدا
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 17:32
گفتگو با خدا در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم خدا پرسید: پس تو میخواهی با من گفتگو کنی من در پا سخ گفتم اگر وقت دارید خدا خندید و گفت وقت من بینهایت است پرسیدم چه چیز بشر تو را سخت متعجب میسازد خدا پاسخ داد کودکیشان اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو میکنند...
-
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 15:27
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی و من تنها...
-
و این منم
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 12:51
و این منم مردی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی . زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصلها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ، خاک پذیرنده اشارتیست به...
-
عجب صبری خدا دارد
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 14:28
خدایامن درکلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی را دارم که تو درعرش کبریای خود نداری من چون تویی دارم و لی تو چون خودی نداری عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم. , همان یک لحظه ی اول , که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان , جهان را با این همه زیبایی و زشتی , بروی یکدگر , ویرانه میکردم. *** عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 22:49
کاش می شد ........................ ! عشق مال تو ، نفرت مال من ! تبسم مال تو ، آه مال من ! خورشید مال تو ، ظلمت مال من ! دریا مال تو ، بیابان مال من ! لبخند مال تو ، اشک مال من ! رسیدن مال تو ، بریدن مال من ! پیروزی مال تو ، شکست مال من ! زندگی مال تو ، مرگ مال من ! همه خوبی ها مال تو ، ولی تو مال من
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 22:32
بر سر هر قبری صلیبی میگذارند تا نشانگر آن قبر باشد. من هم بر گردنت صلیبی می آویزم تا همه بدانند گورستان عشق من قلب توست ٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬ نیمه شبی مستی بگذشتم از ویرانه ای ناگهان چشم مستم خیره شد به ویرانه ای نرم نرمک جلو رفتم تا کنار پنجره ناگهان دیدم صحنه ای دیوانه ای مادری مات و مبهوت...
-
خصوصیات اقا پسر ها و دختر خانما
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 12:01
خصوصیات اقا پسر ها و دختر خانما قابل توجه پسرا خصوصیات آقا پسرها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی... سن ۱۴ سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر تشخیص میدن! (اول بدبختی!) سن ۱۵ سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن! ... از قیافه ء خودشون بدشون میاد! سن ۱۶ سالگی: توی این سن اصولا“ راه نمیرن ، تکنو می زنن! ... حرف هم نمی...
-
چند نکته خواندنی در باره زنان و مردان
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 21:56
چند نکته خواندنی در باره زنان و مردان ریاضیات عشق یک مرد زیرک + یک زن زیرک = روابط عاشقانه یک مرد زیرک + یک زن ابله = ماجرای جنسی یک مرد ابله + یک زن زیرک = ازدواج یک مرد ابله + یک زن ابله = آبستنی
-
کاش هیچکس تنها نبود
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 01:09
کاش هیچکس تنها نبود کاش دیدنت رویا نبود گفته بودی می مانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت پشت پرچین شقایق که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
-
تو چه آموخته ای ؟؟؟؟؟؟
شنبه 4 تیرماه سال 1384 10:39
آموخته ام ..... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست . آموخته ام..... وقتی که عاشقید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود . آموخته ام..... تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند کسی است که به من بگوید:تو مرا.شاد کردی . آموخته ام..... داشتن کودکی در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا...
-
دل تنگی یه انسان تنها:
جمعه 3 تیرماه سال 1384 04:27
واسه نوشتن باید یه احساسی داشت تنهایی،عاشقی ،خوشحالی، ناراحتی،غصه الان نمی دونم چه احساسی دارم از بیرون خیلی خوشحالم و مدام میخندم ولی از تو غمگین و ناراضی ام این وسط گیر کردم خوب فکر کنم علائم دیوانگی خفیف باشه که شاید با یه تلفن محبت آمیز یا یه هدیه کوچیک زود خوب شم هم دکترم هم نسخه پیچ هم مریض . وای که آدم گاهی...
-
وصیت نامه:
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 13:59
به گل گفتم: عشق چیست؟ گفت : از من خوشکل تراست. به پروانه گفتم: عشق چیست؟ گفت: از من زیبا تر است. به شمع گفتم: عشق چیست؟ گفت: از من سوزان تر است. به عشق گفتم: آخر تو چیستی؟ گفت: نگاهی بیش نیستم !!!!! ********** مرا با لباس عشق در خاک گذارید تا بفهمد تا اخرین لحظه ی زندگی رنگ عشق او به تن داشتم. چشمان مرا باز گذارید تا...
-
نمیدانم
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 00:02
نمیدانم چرا دوستانی که ادعای دوستی میکنند در زمانی که به انها احتیاج داری و می خواهی حتی به اندازه درد دل کردن با اونا حرف بزنی تا کمی سبک بشی رهایت میکنند و خودت میمونی و کوله باری از غم و اندوهی که انسان رو به پوچی میکشه و حتی باعث نا بودی یه عشق و یه دل رو پرپر میکنه!. من هستم یه دنیا خنجر در دل پر دردم. من هستم و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 21:58
این شعر زیبا از طرف دوست خوبم و همسر مهربانش (آقااحسان وسمیرا خانوم) از شهرقوچان فرستاده شده: آهای آهای کبوترها شاپرکها قاصدکها آهای نسیم رهگذرای مرغک شانه به سر ای گل سرخ اقاقیا نسترنها شقایقها ای کوچهای پر نفس پنجرهای درقفس آیا از او شنیده اید او را به جایی دیده اید اوراکه با من آشناست در خلوتم اوج صداست ای بلبل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 14:09
دلبر چه شد، کز بوی او جانم به لب شد سوی او لب را نشد وصلی از او، از شرم خال روی او در روزگار دلبری، دلبر به حکم دلبری! دل برد و بیدل ماندهام من در هوای کوی او گر بینم آن زلفش به شب رقصان به بادی هر طرف افتم چو صیدی بیدفاع در دام تار موی او دلبر چه شد تا یک شبی، یک شب که نه در هر شبی خیره شوم در چشم او، در چشم پر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 23:42
بی تو بی تو نه امور این جهان لنگ شده نه بین زمین و آسمان جنگ شده نه کوه شده آب و نه دریا شده خشک اما دل من، برای تو تنگ شده هیچوقت از جاده خوشم نیومده ... میترسم از خدافظی .. دلم میگیره از رفتن و فاصله .. نیازم به رفتنه .. شاید کم ولی باید برم ! ذهنم آشفته ست . چـــــــــــــــــــــــــــقدر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 22:54
قسم خوردم به روز و به شب و ماه که در هرجای دنیا پا نهادم فقط یادت بود فانوس راهم فقط یادت بود مقصد و جایم ندانستم که ****** تو در عشق و مستی جفاکار و ذلیل و خود پرستی ندانستم که در هر یاد و هر نام ریاکاری و دور از رب پرستی رسیدم مقصد و دیدم که آن وقت به دامان کس دیگر نشستی . ******
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 23:43
چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو؟ گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت. آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی، روی خندان تو را کاشکی می دیدم. شانه بالا زدنت را بی قید، و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد، وتکان دادن سر را که عجب،عاقبت مرد؟ افسوس، کاشکی می دیدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 17:18
یادته گفتم عاشقتم،گفتی دوستت دارم گفتم اگر یک روز صداتو نشنوم میمیرم گفتی من فقط ناراحت میشم، گفتم من بجز تو به کسی فکر نمیکنم گفتی اتفاقا من به خیلیا فکر میکنم، گفتم تا ابد تو قلب منی گفتی فعلا تو قلب من جا داری، گفتم اگر بری با یکی دیگه من خودمو میکشم گفتی اگر بری با کسی من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 18:57
۱.به کسی عشق بورز که لایق عشق باشه نه تشنه عشق چون که تشنه روزی سیر آب میشه. ۲.کاشکی خدا سه چیزو نمی آفرید: ۱: عشق ۲: غرور ۳: دروغ چون دیگه انسان به خاطر عشق از روی غرور هرگز دروغ نمی گفت. ۳. عشق از دوستی پرسید که فرق من و تو در چیه: دوست گفت:من دیگران رو با سلامی آشنا میکنم ولی تو با نگاهی.من اونارو با دروغ جدا میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 02:18
به باد گفتم: عاشقم ، چه کنم؟ به خود پیچید_ به گردباد بدل شد به سوی صحرا رفت ! به آب رود نوشتم: عشق چیست بگو؟ سری به سنگ زد و نعره زنان به دریا رفت! به آه گفتم: پایان کار عشق کجاست؟ ز حجم سینه برآمد چو ابر، بالا رفت !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 01:06
بعد عمری که قفس باز شد و دل پر زد نازنین دلبرکم مست شد و بر در زد من شدم هست و گشودم در میخانه ی خویش چه بگویم ؟!!! که نگفتا و لبم ساغر زد رو به من کرد و بگفتا که چرا شیدایی؟ جانم آنگه به لب آمد که لبی دیگر زد خون دل ریختم از دیده ی مجنون بیرون چه کنم لیلی جانم به دلم خنجر زد در خماری شده ام محو لب و خال سیاه صورتم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 20:38
دوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ارمدوستتدارمدوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ار مدوستتدارم دوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارمدوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارم دوستتد ار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وس تتدارمدوستتد ار مد وس تت دا رمدو ست تد ار مد وس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 20:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 20:00
من اسیر عشق تو مجنون و شیدای تو ام عاشق آنروی چون مهتاب زیبای تو ام در خیالم نیست تصویری جز از سیمای تو از دل و جان شیفته ایی آن قد و بالای تو ام درسکوت و نیمه شب در خلوت و تنهایی ام از فراقت سوزم و فانوس شب های تو ام سوخته ام در شعله ایی حسرت چو شمع محفلت با تن سوزان دایم محفل آرای تو ام مرغ دل در خون طبید و لیک هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 22:03
مثل اون موج صبوری که وفاداره به دریا تو مه ی مثل حقیقت مهربونی مثل رویا چقدر تازه و پاکی مثل یاسای تو باغچه مثل اون دیوان حوافظ که نشسته لب طاقچه تو مثل گل سرخی که گذاشتم لای دفتر مثل اون حرفی که ناگفته میمونه دم آخر تو مثل بارون عشقی رو تنهائی شاعر تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر مثل برق دو تا چشمی توی یه قاب...